به گزارش بسنا و به نقل از شهر کتاب، دکتر حسین معصومی همدانی اظهار داشت: روز اول شهریور به نام ابنسینا و روز پزشک انتخاب شده است. این باید بحث ما را به سمت کارهای پزشکی ابنسینا بکشاند. ولی من در این زمینه تخصصی ندارم. ابنسینا در مقام پزشک آثار مهمی دارد. کتاب «قانون» او افزون بر کشورهای اسلامی، در اروپا هم تا مدتها کتاب مرجع و آموزش پزشکی بوده است و رسالههای پزشکی او اهمیت فراوانی دارند. چنانکه او در پزشکی هم فیلسوف پزشکی دیده میشود، نه پزشک محض.
معصومی همدانی در ادامه گفت: از قدیم داستانهایی دربارهی طبابت او بوده است که خیلی از اینها جزو افسانههای عامیانه شده است. صبحی مجموعهای بسیار خواندنی از این داستانها را با عنوان «افسانههای بوعلی سینا» فراهم آورده که در آنها طبابتهای حیرتانگیز و تشخیصهای عجیب ابنسینا بیان شده است. این افسانهها نشان میدهند که چهرهی ابنسینا از قدیم مورد توجه بوده است. با این همه، من در هیچکدام از این داستانها ندیدم که ابنسینا برای نجات بیماران جان خودش را به خطر انداخته باشد. بنابراین، وقتی پزشکان ما در شرایط همهگیری کرونا با از جانگذشتگی خود ازخودگذشتگی و تعهد حرفهای تا پای جان را بر فضایل پزشکی، تشخیص و درمان، افزودهاند، باید از آنها تقدیر شود.
وی بیان داشت: ابنسینا (۳۷۰-۴۲۸ ه. ق.) در دورهی مهمی از تاریخ ایران و اسلام زندگی میکرده است. در اهمیت این دوران ازلحاظ علمی و فلسفی همین بس که هر سه چهرهی بزرگ عالم اسلام، ابوریحان بیرونی، ابنسینا، ابنهیثم، در این دوره زندگی میکردهاند. ابنسینا زندگی بسیار کوتاهی داشت. ما ابنسینا را بیشتر فردی خودآموخته میشناسیم و اطلاعاتمان دربارهی اساتید او بسیار کم است. پس، نمیتوانیم جایگاه او را با توجه به استادانش داوری کنیم. خود او در ایجاد این تصویر خیلی مؤثر بوده است، چون در رسالهها و آثار خود کمتر از اساتیدش نام برده است. بنابراین، برای تعیین جایگاه او باید بهدنبال این باشیم که او خود را مدیون چه کسانی میداند، شیوه کارش چه طور است و با چه کسانی موافق و مخالف است.
معصومی همدانی توضیح داد: آثار فلسفی ابنسینا بسیار وسیع است. فقط «شفا» چاپ قاهرهی او ده جلد است. سبک نویسندگی ابنسینا متفاوت است. آثاری مانند «الاشارات و التنبیهات» بسیار اندیشیده شدهاند، آثاری مانند «نجات» بسیار ساده و نسبتاً خلاصهاند و برای استفاده گروه وسیعتری از مردم نوشته شدهاند و شماری از آثار عظیم او فقط به نیت استفادهی فیلسوفان نوشته شدهاند، مانند «شفا». رسالههای بسیار زیادی نیز به ابنسینا نسبت داده شده است که در صحت انتساب برخی از آنها تردید وجود دارد. تعیین صحت انتساب این آثار کار بسیار دشوار و درعینحال، مقدماتی برای تعیین جایگاه ابنسینا است.
وی ادامه داد: همه آموزش فلسفی و پزشکی ابنسینا در نواحی شرقی ایرانِ تاریخی بوده است، بنابراین با اتفاقات سایر مناطق تماس غیرمستقیم داشته است. در نهایت، دربارهی جایگاه او میتوان گفت که او به جریان ارسطویی تعلق دارد و در مسائل، سبک کار، پاسخ به مسائل فلسفی، بیش از هر کسی در میان فیلسوفان مسلمان، خودش را دنبالهروی فارابی میداند. البته، در اینجا مفهوم ارسطویی بودن خیلی روشن نیست. چراکه آموزش ارسطو از دوران متأخر یونانی با آموزشهای نوافلاطونی توأم شده بوده است. گرچه ابنسینا وارث جریان نوافلاطونی تفسیر ارسطو است، برعکس غالب فیلسوفان بزرگ پیش از خودش مفسر ارسطو نیست و تقریباً همهی آثار او تأملاتی حول آثار ارسطو و مفسران او و حتی نقد آنها است.
حسین معصومی همدانی خاطرنشان کرد: البته، دنبال کردن این وجه ابنسینا بسیار سخت است. چراکه خیلی اوقات او سخنی را نقد میکند، اما از آن فرد نام نمیبرد.
وی تشریح کرد: افزون بر آنکه ابنسینا خودش را شارح ارسطو نمیداند، مخالف کسانی است که کار فلسفه را فقط شرح ارسطو میدانستند. همچنین، او کار فلاسفهای را که در آن زمان پایگاهشان بغداد بود فلسفهای عامیانه و همگانیتر قلمداد میکرد و فلسفهی خودش را حرفهایتر میدانست. همچنین، با افرادی مثل ابنمسکویه و ابوالحسن عامری که پیش از او و به دنبال ایجاد فلسفهای التقاطی بودند، خیلی خوب نبود. یکی از موضوعهای اصلی فلسفهی ابنسینا این است که میکوشید در سیستم فلسفی خودش جایی برای نبوت باز کند. او باور داشت که دیگران این کار را با جدیت دنبال نکردهاند و با کارهایشان موافق نبود.
دکتر معصومی همدانی تصریح کرد: یکی از نکات مهم دربارهی سرگذشت ابنسینا این است که ما بعضی از شاگردان او مانند بهمنیار و ابوعبدالله معصومی را میشناسیم. این شاگردان بهتدریج فلسفهی ابنسینا را رواج دادند. ما فارابی را شخصیت بزرگی میدانیم. اما نمیدانیم اگر بعد از او ابنسینایی نبود، از فارابی در مقام فیلسوف چه باقی میماند.
وی ادامه داد: در واقع، این ابنسینا بود که آثار موجز فارابی را به شکل سیستماتیک درآورد تا قابلیت تدریس داشته باشد. و ازاینجا، کمکم مفهوم فلاسفهی اسلامی پیدا میشود، نه فلسفهی اسلامی. پیشازاین، فلاسفهی مسلمان وجود داشتند، اما فلسفهشان رنگ خاص اسلامی نداشت. چراکه اینها یک گروه اجتماعی بودند که به عمدهی مذاهب آن زمان تعلق داشتند و فلسفهشان بهطور سیستماتیک به مسائل خاص نمیپرداخت.
حسین معصومی همدانی بیان داشت: کمی بعد از مرگ ابنسینا، شاگردان او فعالیت فلسفی وسیعی را (عمدتاً در شرق و مرکز ایران) شروع کردند. از این میان کسانی مانند بهمنیار و بعد از او لوکری آثار ابنسینا را با زبانی سهلالوصولتر نوشتند. چنانکه در منطقهی شرق ایران در منطقه بیهق بنا به شهادت کتابهای تاریخ فلسفه، بهخصوص «تاریخ حکما اسلام» ابوالحسن بیهقی از عدهی زیادی اسم برده میشود که متخصص فلسفهی ابنسینا بودهاند.
وی افزود: بدین ترتیب، ابنسینا شاید اولین کسی باشد که مکتبی فلسفی تأسیس میکند که در آن رابطهی شاگرد-استادی پیدا میشود و میتوانیم در جریانهای فلسفی رابطهی استاد-شاگردی را تا خود ابنسینا یا شاگردان او دنبال کنیم. بیهقی صراحتاً بیان میکند که لوکری در انتشار فلسفهی ابنسینا در خراسان بسیار مؤثر بود.
معصومی همدانی ادامه داد: جریان آکادمیک بهمعنای تأملاتی با قابلیت آموزش و ایجاد مکتب، از ابنسینا آغاز شده است. این مکتب بعدها با ترجمهی «شفا» در سرنوشت قرونوسطی خیلی مؤثر واقع شد. این تحریر سیستماتیک در احیای فلسفهی قرونوسطی و مسیحی و طرح پرسشهای جدید در فلسفهی آن زمان خیلی مؤثر بود.
وی در ادامه تبیین کرد: میتوان گفت که ابنسینا و ابنرشد از طریق ترجمهی آثارشان به لاتینی یا عبری در تحول فلسفی اروپا بسیار مؤثر بودند. اهمیت این امر بدان لحاظ است که امروز آن جریانی که از قدیم در تاریخ فلسفه گمان میکرد، یک فلسفهی قدیم داریم و دکارت بهکلی فلسفهی جدیدی میآورد، خیلی موردتردید قرار گرفته است و بسیاری از مورخان فلسفی بهنوعی پیوستگی میان فلسفهی جدید و فلسفهی قرونوسطی قائلاند و باور دارند، آنچه بهعنوان فلسفهی مسیحی معروف است، در واقع یک عنصر بسیار قوی ابنسینایی و ابنرشدی دارد، چه از لحاظ تأثیر این دو، چه پاسخگویی و نقد این دو.
معصومی همدانی در پایان گفت: باید این فکر را از ذهن بیرون کنیم که فیلسوف صبح از خواب بیدار میشود و ناگهان افکار عمیقی به ذهنش متبادر میشود و آنها را بیان میکند. فیلسوف کسی است که به مسائل مطرح در فضای خود فکر میکند، در آن باره آموزش میبیند، آموزش میدهد و مینویسد و بدین اعتبار، لزوماً همهی افکار او تازگی ندارد. بلکه فقط ممکن است بخش کوچکی از آنها تازه باشد. فیلسوف برای بیان همین بخش کوچک هم بسیار به کارهای قبلی متکی است و به همین دلیل خیلی وقتها باید به یک مکتب متعلق باشد. هرچند مانند ابنسینا آن مکتب را هم بسیار نقد کند.