به گزارش بسنا متن این یادداشت به شرح زیر است:
بعد از سخنرانی در دانشگاه بوعلیسینا که نزدیک غروب بود، سری به دامنهی الوند، به محلّی زدیم که به «گنجنامه» معروف است، و دو سنگنبشتهی معروفِ داریوش و خشایارشا در آن قرار دارند.
اینان در میان صخرههای جسیم، از دو هزارو پانصد سال پیش به این سو، نظارهگرِ تاریخ بودهاند و در برابر یخبندان و طوفانِ حوادث مقاومت ورزیدهاند. در کوتاهترین عبارت، بیهیچ عبارتپردازی، بیهیچ تفصیل، در چند کلمه میگویند آنچه را که یک قوامِ فرمانروا دارد که بگوید: «اهورامزدا زمین را آفرید، آسمان را آفرید، مردم را آفرید، شادی برای مردم آفرید؛ داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همهگونه مردم، در این سرزمینِ دور و دراز...»
آبشارِ سرازیرشده از الوند در لابلای سنگها فرو میریزد. هر دو، آبشار و سنگنبشتهها، یکی در سکونِ خود و دیگری در ریزشِ مداومِ خود، سیرِ زمان را بازگو میکنند. این نقطه، با سنگ نوشتهاش، که یکی از تاریخیترین نقطههای دنیاست، در شهری که یکی از کهنترین پایتختهای دنیا بوده است، اکنون گویی در نوعی حالتِ غربت به سر میبرد. گویی تاریخ به حالِ خود رها شده است. آیا نباید حرکتی صورت گیرد، تا نشانهای در کار آید؟ ما در میانِ مشغلههای روزمرّهی خود، حوصلهی چشم انداختن به کمی دورتر را یکباره از دست ندادهایم؟ ما از «گفتگوی تمدّنها» حرف میزنیم، آیا تمدّن نمیگوید: «پس من در خانهی خود چه؟» چرا تاریخ ایران در این هزارساله همواره ندای لحظهها را داده است؟ زیرا آنها مانند پروانهها پرواز میکنند و میسوزند. مانند شبنم، بیدرنگ تبخیر میشوند و تبدیل به یاد میگردند.
(سفرِ همدان، به دعوت دانشگاه بوعلیسینا، بهار ۱۳۸۰)
مرحوم دکتر محمّدعلی اسلامینُدوشن