به گزارش بسنا و به نقل از تسنیم، حجتالاسلام و المسلمین کاظم ارفع، سخنران و نویسنده حوزه علوم اسلامی، در گفتگویی به بررسی بخشهایی از زندگی حبیب بن مظاهر، یکی از کهنسالترین شهدای کربلا پرداخت. هرچند که بیشتر نام حبیب بن مظاهر را با روضههای حضرت سیدالشهدا علیه السلام شنیدهایم؛ یکی از یاران و صحابه امام حسین علیه السلام که در روز عاشورا در دفاع از ولایت به شهادت رسید. آن طور که حجت الاسلام ارفع توضیح داده است در روایتهای تاریخ نوشته شده که رسول خدا صلیالله علیه و آله به حبیب علاقه داشت. وقتی حبیب کودک بود، با امام حسین علیه السلام همبازی بود و با آن حضرت انس گرفته بود. یک روز رسول خدا صلیالله علیه و آله او را در حال بازی با امام حسین علیه السلام دید و پیشانیاش را بوسید و فرمود: «تو را دوست دارم، چون فرزندم حسین علیه السلام را دوست داری.» درواقع حبیب از همان دوران خردسالیاش با خانواده و اهلبیت نبی مکرم اسلام انس داشت. در تاریخ نام حبیب بن مظاهر گاهی در گروه صحابه و یاران پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله آمده و گاهی در گروه تابعین و نسل دوم مسلمانان پس از پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله. در هر صورت، چه حبیب از صحابه باشد و چه از تابعین، زندگی پربرکتی داشته که به حماسه شهادت در کنار حضرت سیدالشهدا علیه السلام ختم به خیر شد.
حبیب در محضر پیامبر اکرم صلوات الله علیه
در بعضی روایتها نقل شده که حبیب بن مظاهر دوران رسول خدا صلیالله علیه و آله را درک کرده است. آیا چنین روایتی صحت دارد؟
بله. در تاریخ نوشته شده که حبیب بن مظاهر در حدود یک سال قبل از بعثت پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله به دنیا آمد. وقتی او به دنیا آمد، نبی مکرم اسلام تقریباً ۳۹ سال داشتند. به این ترتیب بود که حبیب بن مظاهر توفیق پیدا کرد نزدیک به ۲۴ سال در برههای از تاریخ زندگی کند که دوران حیات پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله بود.
زندگی خانوادگی حبیب بن مظاهر
خانواده پدری حبیب تا چه اندازه اهل بصیرت بودند؟
پدرش، مظاهر بن رئاب، یکی از بزرگان و افراد شناخته شده و معتمد در بین مردم بود. حبیب در سرزمین یمن و در طایفه بنی اسد به دنیا آمده بود، یعنی طایفهای که نام مردان و زنانش به شرافت ثبت شده است. بعد از آن در دوران نوجوانیاش بود که همراه خانواده به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد. به این صورت بود که از همان دوران جوانی با اصول و معارف دین اسلام آشنا شد و زندگی، از او مردی ساخت که در زمینه علم، دانش، تقوا، پاکدامنی، زهد و دفاع از مقام امامت و ولایت مشهور عالم شده بود.
خانواده حبیب بن مظاهر در دهسالگی او به مدینه النبی آمدند و در شهری که پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله زندگی میکردند، ساکن شدند؛ بنابراین حبیب بن مظاهر از نزدیک پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله را درک کرده بود.
همین طور است. در روایتهای تاریخ نوشته شده که رسول خدا صلیالله علیه و آله به حبیب علاقه داشت. وقتی حبیب کودک بود، با امام حسین علیه السلام همبازی بود و با آن حضرت انس گرفته بود. یک روز رسول خدا صلیالله علیه و آله او را در حال بازی با امام حسین علیه السلام دید و پیشانیاش را بوسید و فرمود: «تو را دوست دارم، چون فرزندم حسین علیه السلام را دوست داری.» درواقع حبیب از همان دوران خردسالیاش با خانواده و اهلبیت نبی مکرم اسلام انس داشت. در تاریخ نام حبیب بن مظاهر گاهی در گروه صحابه و یاران پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله آمده و گاهی در گروه تابعین و نسل دوم مسلمانان پس از پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله. در هر صورت، چه حبیب از صحابه باشد و چه از تابعین، زندگی پربرکتی داشته که به حماسه شهادت در کنار حضرت سیدالشهدا علیه السلام ختم شد.
شیعه مخلص امام علی علیه السلام
بعد از رحلت رسول خدا صلیالله علیه و آله، حبیب بن مظاهر چه کرد؟ آیا جزء یاران و اصحابی قرار گرفت که در محضر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفتند؟
بعد از رحلت رسول خدا صلیالله علیه و آله، حبیب هم به سفارش و وصیت آن حضرت در ماجرای غدیر عمل کرد. او به عنوان یکی از یاران حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام بود. نکته قابل توجه این است که در تاریخ اسلام میخوانیم که بعد از وفات پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله عده زیادی از مسلمانان خط ولایت را رها کردند؛ اما حبیب بن مظاهر از جمله کسانی بود که از مسیر حق جدا نشد و به یکی از یاران خاص امام علی علیه السلام تبدیل شد.
ایمان و بصیرت او بهقدری بود که میدان جهاد را هرگز ترک نکرد و حضورش در جنگهای جمل، صفین و نهروان به عنوان یکی از سربازان شجاع و سردار برحق سپاه حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام ایمان خالص او را تائید میکند. نکته قابل توجه این است که ارادت و عشق حبیب بن مظاهر به مولای متقیان به اندازهای بود که پس از جنگ جمل، در شهر کوفه ماند تا در کنار آن حضرت باشد.
بصیرت دینی و درک حقایق زمان
با این توضیحات، مشخص است که او هم تا اندازهای از عاقبتی که دچارش میشد آگاه بود. چنانکه مشاهده میکرد چه اتفاقی برای یاران و پیروان حضرت امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهمالسلام میافتد.
در تائید این مطلب باید اشاره کنیم که یکی از علومی که حبیب بن مظاهر از محضر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آموخته بود، خبر دادن از اتفاقات و جریانهای آینده بود. نمونههای بسیاری از این علم حبیب در تاریخ ثبت شده است. به عنوان مثال روایت شده که سالها قبل از جریان کربلا، روزی میثم تمار بر اسب خود سوار بود و از راهی میگذشت تا اینکه با حبیب بن مظاهر برخورد کرد. آنها سالها با یکدیگر دوست و همراه بودند.
حبیب با دیدن میثم تمار گفت: «شیخی را میبینم که نزدیک دار الرزق کدو میفروشد. او را به دلیل محبت نسبت به پیامبر خدا و اهلبیت علیهمالسلام به صلیب و دار آویختهاند. بعد از آن درحالیکه از چوبه دار آویزان است شکمش را پاره میکنند.»
میثم تمار هم در جواب گفت: «من هم مردی سرخ و سفید را میبینم که دو لگام به دهانش زده میشود. او برای یاری فرزند دختر رسول خدا صلیالله علیه و آله خارج میشود. پس کشته میشود و سرش را در کوفه میگردانند.»
حبیب و میثم آن روز از یکدیگر جدا شدند و مردمی که این سخنان را شنیدند، حرفهایشان را جدی نگرفتند. تا اینکه سالها بعد پیشگویی حبیب در حق میثم اتفاق افتاد و او را در باب عمرو بن حیث از دار آویزان کردند. البته پیشگویی میثم درباره حبیب هم اتفاق افتاد و سر حبیب که در راه امام حسین علیه السلام کشته شده بود، بر روی نیزهای در کوفه گردانده شد.
موضع حبیب در دوران امامت امام حسن علیه السلام
اشاره کردید که حبیب بن مظاهر یار صدیق و باوفای اهلبیت پیغمبر صلیالله علیه و آله بود. در دوران امام حسن علیه السلام چه موضعی داشت؟
حبیب بن مظاهر پس از شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه مسیر حق دچار تردید و تزلزل نشد و به امام حسن مجتبی علیه السلام روی آورد. در همان دوران و با اتفاقهایی که پیش آمد و منجر به امضای صلح میان امام حسن علیه السلام و معاویه شد، شرایط زندگی برای دوستداران اهلبیت علیه السلام سخت شد.
حبیب هم از این قاعده مستثنا نبود. چون او در زمان امامت امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از چهرههای مهم و شناخته شده شیعیان بود در وفاداری و دفاع از حق ولایت امام حسن علیه السلام پایداری میکرد.
اوج درخشش حبیب بن مظاهر در ۷۵ سالگی
در این میان، حبیب را بیشتر در واقعه عاشورا و در محضر امام حسین علیه السلام میشناسیم. چه اتفاقی افتاده که اوج زندگی این مرد در آستانه شهادتش رقم میخورد؟
همین طور است. نقطه عطف زندگی حبیب بن مظاهر، در دوران امامت امام حسین علیه السلام شکل گرفت و رقم خورد. در ابتدای امامت آن حضرت سیاست سرکوب و اعمال فشار از طرف معاویه همچنان ادامه داشت؛ اما مدتی بعد معاویه از دنیا رفت و حکومت به دست یزید افتاد.
در همان زمان بود که امام حسین علیه السلام بر اساس تکلیف الهی خود با یزید بیعت نکرد و از مدینه به سمت کوفه هجرت کرد. در تاریخ نوشته شده که اولین دعوتنامه از کوفه برای امام حسین علیه السلام را چهار نفر امضا کرده بودند که حبیب بن مظاهر یکی از آنها بود و این اتفاق روحیه سلحشوری و حقطلبی او را نشان میدهد.
به این ترتیب زمانی که امام حسین علیه السلام قصد داشت از مکه به سمت کوفه حرکت کند، به حبیب بن مظاهر هم نامهای فرستاد که در آن نوشته شده بود که: «از حسین بن علی بن ابیطالب به دانشمند فقیه، حبیب بن مظاهر؛ اما بعد،ای حبیب! تو خویشاوندی و قرابت ما را به رسول خدا صلیالله علیه و آله میدانی و ما را بهتر از هر کس میشناسی. تو که صاحب اخلاق نیکو و غیرت هستی، در فدا کردن جان در راه ما دریغ نکن تا جدم رسول خدا صلیالله علیه و آله پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند.»
حبیب هم که آن زمان حدود ۷۵ سال داشت، به محض دریافت نامه دوستش، مسلم بن عوسجه را خبر کرد و وقتی متوجه نزدیک شدن کاروان امام حسین علیه السلام به کوفه شدند، به طور مخفیانه خودشان را به کاروان که در کربلا ساکن بود رساندند. دلیل مخفیانه بودن این اتفاق هم این بود که کوفه بهشدت تحت کنترل نیروهای ابن زیاد قرار داشت.
روز هفتم محرم بود که حبیب متوجه شد تعداد یاران امام علیه السلام کم است. به همین دلیل از آن حضرت اجازه گرفت و سراغ قبیله خودش رفت. در آنجا بود که اوضاع را برای مردم قبیلهاش بازگو کرد و ۷۰ نفر آماده همراهی با امام حسین علیه السلام شدند؛ اما در مسیر رسیدن به کاروان بودند که با نیروهای ابن زیاد درگیر شدند و به خانههایشان برگشتند؛ اما حبیب شبانه خودش را به کاروان امام حسین علیه السلام رساند.
حضور شجاعانه پیرمردی در صحنه کربلا
با این حال، اوج معنویت و بزرگی روح حبیب بن مظاهر در شب و روز عاشورا مشخص بود.
بله. شب عاشورا بود که نافع بن هلال از شنیدن گفتوگوی امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلامالله علیها متوجه شد که حضرت زینب سلامالله علیها از وفاداری یاران و سپاه اطمینان ندارد. به همین دلیل فوراً به سراغ حبیب بن مظاهر رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. حبیب هم تمام افراد وفادار به امام حسین علیه السلام را جمع کرد و به طرف خیمههای بنیهاشم و حضرت زینب سلامالله علیها رفت و در مقابل آن ایستاد.
سپس به نمایندگی از جمع با صدای بلند گفت: «سلام و درود بر شماای سروران ما!ای خاندان رسالت! این شمشیرهای جوانان و غلامان شماست که سوگند خوردهاند تیغ در غلاف نبرند مگر اینکه بر گردن دشمنان شما فرود بیایند. این هم نیزههای جوانان و غلامان شماست که قسم خوردهاند آن را در سینه دشمنان شما بنشانند.» همان موقع امام حسین علیه السلام از خیمه بیرون آمده و از حبیب و همه سپاهیان تشکر و برایشان دعای خیر کرد.
در روز عاشورا هم این سوگندها به واقعیت تبدیل شد. قبل از حبیب، دوستش مسلم بن عوسجه به میدان رفت و بعد از مبارزه بر خاک افتاد. امام حسین علیه السلام و حبیب بن مظاهر بر بالای سر او رفتند و مسلم به حبیب وصیت کرد که: «با امام حسین علیه السلام باش و تا دم مرگ در رکاب او بجنگ تا به شهادت برسی.»
بعد از آن، حبیب بن مظاهر به میدان رفت و د رمیان سپاه دشمن رجز میخواند که: «من حبیب بن مظاهرم. زمانی که آتش جنگ برافروخته میشود، یکهسوار میدان نبردم. شما اگرچه از نظر نفرات از ما بیشترید، اما ما مقاومتر و وفادارتریم. حجت و دلیل ما برتر و منطق ما آشکارتر است و ما از شما استوارتریم.» تا اینکه بعد از کشتن حدود شصت و دو نفر از دشمنان اسلام، به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام هم فوراً بر بالین او آمد و فرمود: «از خداوند بزرگ پاداش خود و حامیانم را انتظار دارم.» حالا هم مرقد حبیب بن مظاهر با ضریح کوچک و زیبایی، در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام و در سمت چپ در ورودی از سمت قبله قرار دارد.
نقش همسر حبیب در رشادتهای او
درباره زندگی خانوادگی حبیب بن مظاهر مطالب کمی در دسترس است. میخواهیم بدانیم رویکرد همسر حبیب در آن شرایط چگونه بود و چقدر همسرش را برای یاری امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب میکرد و در این ماجرا نقش داشت؟
یکی از افراد تأثیرگذار در زندگی حبیب بن مظاهر، همسر او بود که مهمترین نقش خود را در زندگی حبیب، در زمان قیام امام حسین علیه السلام ایفا کرد. وقتی نامه امام حسین علیه السلام به حبیب رسید، همسرش در کنار او بود و از متن نامه باخبر شد و فوراً حبیب را به یاری آن حضرت تشویق کرد و گفت: «ای حبیب! تو را به خدا در یاری امام حسین علیه السلام کوتاهی نکن.» حبیب او را تائید کرد و گفت: «میروم تا محاسنم با خون گلویم رنگین شود.»
چند روز بعد آشنایان حبیب برای منع کردن او از یاری امام حسین علیه السلام به سراغ او آمدند تا اجازه این کار را به او ندهند. به همین دلیل حبیب قصد خود را از این کار پنهان کرد و آنها با خیال راحت حبیب را ترک کردند. همسر حبیب که صحبت آنها را شنید، نگران شد و سراغ حبیب آمد و گفت: «آیا تو کراهت داری به یاری حسین بن علی علیه السلام بروی؟»
حبیب هم برای اینکه او را امتحان کند، گفت: «بله کراهت دارم.» زن به گریه افتاد و گفت: «ای حبیب! آیا سخن پیغمبر خدا صلیالله علیه و آله درباره حسین بن علی علیه السلام و برادرش را از یاد بردهای که فرمود: این دو فرزندم، سید جوانان بهشت هستند. این دو امام هستند، چه قیام کنند و چه سکوت کنند. حالا این پیامرسان و نامه اوست که به سوی تو آمده و از تو یاری میطلبد. آیا تو او را بدون جواب میگذاری؟!»
حبیب گفت: «از یتیم شدن فرزندانم و بیوه شدن تو میترسم.» زن جواب داد: «ما هم به زنان و دختران بنیهاشم و یتیمهای خاندان رسول خدا صلیالله علیه و آله تأسی میکنیم و خداوند کفیل و سرپرست ماست و بهترین وکیل خواهد بود.» حبیب وقتی این صداقت و حقیقت را از زبان همسرش شنید، برای او دعای خیر کرد و نیت واقعی خودش را به او گفت. زن گفت: «از تو درخواستی دارم که وقتی به خدمت امام حسین علیه السلام رسیدی، دست و پای او را به نیابت از من ببوسی و سلام من را به او برسانی.»
غیرت دینی و حقطلبی همسر و پسر حبیب
با این توضیحات این شجاعت، غیرت دینی و حقطلبی همسر حبیب بود که او را در راه دفاع از حق تشجیع میکرد. فرزندان حبیب چگونه بودند؟ آیا آنها هم در روز عاشورا و واقعه کربلا حضور داشتند؟
همانطور که در سؤال قبل اشاره کردید درباره زندگی خانوادگی و فرزندان حبیب بن مظاهر در تاریخ مطلب زیادی نوشته نشده است. تنها چند مورد نقل شده که یکی از آنها مربوط به فرزند حبیب و نحوه شهادت اوست. قاسم، پسر نوجوان حبیب بود که تحت آموزش و تربیت اسلامی پدر بزرگوارش، در روز عاشورا در کربلا حضور داشت، اما به شهادت نرسید. تا اینکه ماجرای شهادت او چند سال بعد رقم خورد.
ماجرا از این قرار بوده که وقتی دشمنان اسلام، سر شهدای کربلا را در کوفه بر نیزه کرده بودند و در شهر میچرخاندند، شخصی به نام حصین بن تمیم که ادعا داشت حبیب بن مظاهر را به شهادت رسانده، سر او را از گردن اسبش آویزان کرده بود و با افتخاری جاهلانه در شهر میگرداند.
همان موقع قاسم بن حبیب از او درخواست کرد تا سر پدرش را به او بدهد تا آن را دفن کند؛ اما حصین تمیم قبول نکرد و سر مبارک حبیب را نزد ابن زیاد برد تا پاداش بگیرد. قاسم، پسر حبیب، از این اتفاق بسیار ناراحت شد و درصدد انتقام گرفتن بود. تا اینکه چند سال بعد از آن در ماجرای حمله مصعب به باجمیرا، قاسم در کمین حصین، قاتل پدرش، بود و وقتی حصین در خواب ظهرگاهی بود قاسم به او حمله کرد و او را به قتل رساند. بعد از آن هم دشمنان، قاسم را به شهادت رساندند.